نمیدونم چرا اصلا بجز جدایی از شوهرم حس ا مربوط به اون ..
با خودم خیلی درگیرم هر چی عکس میدارم میگن خوبی اینا باز تو سرم نمیره اخه همش میگم من کامل نیستم من این عیب اون عیب دارم قشنگ نیستم هر کسی جا شوهرمم بود شاید این میشد راجب زیبایی میگما یا شوهرم حق داره اون خودش چهرش خوبه دوس داره زنشم حوری باشه ،یا برو از زندگیش که عذابش ندی با بودنت پیشش هر چی میگم اون اون دنیا تقاص پس نده این دنیا بوه بدبخت بشه میبینم دلم نمیادو دلم نمیخواد بدبخت بشه اما خوب حس تعلق خاطرمم بهش نمیزاره براش ارزو خوب کنم شدم چوب دو سر طلا تو این جریان ..
پیش خودم میگم منی که زنم به طاهر مردی که پیشم اهمیت میدم اونگه دیگه مرده ... میدونم سوهرم دوس داره یکی تو زندگیش باشه که دوسش داشته باشه براش دوق کنه و من با فک کردن به اینا واقعا عداب میکشم و شرایطی نبوده نداشتم که منم .. همیشه ارزوش داشتم منم به خودم برسم من اونی باشم که شوهدم میخواد ،همه بچه ها اینجا میگن مه شوهرت به بعدیم وفادار نمیمونه نه من ده سال با شوهدم زندگی کردم میدونم میشناسمش میدونم اگه من یدره از اینی که هستم سر تر بودم همه چی عوض میشد و همیشه درد بزرگ حصرت بزرگم این شد که نتونستم به خودم برسم .. شرایطی برام رقم خورد خودمم تو این ده سال دوسال اخرش مریض شدم هر کاری نمیتونم دیگه برم ،لاغری صورتم جیب پر پول میخواد که مدام ژل بزنی من دیگه کم اوردم .. اگه مثل گذشته بودم هر کاری میتونستم برم اما الان به زورررر بتونم یه درامدی در حد نیازا صروری و رسیدگی خیلی کم در حد ابرسان اینا برا خشکی صورتم بخرم نمیتونم از پس خواسته ها شوهرم بر بیام نه خودش میده البته انقدر نداره که بده ،همش میگم تو بمونیم اینده شعلی خوبی نداری که بتونی خودتم به خودت برسی که... و نا امبد تر از همیشه میشم .. همه دردم لاغری صورتم خیلی بدم کرده ... میدونید من از یجایی به بعد اعتماد به نفسم اینجوری شد صورتم به شدت پر زیبا بود شقیقه ها بپلوپ گونه اومدم سر خواسته شوهرم رژیم گرفتم لاعر کنم پاهام لاغر بشه صورتم لاغر شد دیگه چاقم شدم برنگشت صورتم به حالت قبلش ،و اون زمانا که لاغر شدم چقددددر از فامیلا حتی با دیدن من گریشون گرفت یا جا خوردن گفتن تو به اون قشنگی چرا اینجور شدی ..یکی عکسا قبلم میدید میگفت واقعااا این تو بودی ؟ 😔 از اونموقع من اینجور شدم .. شوهرمم بدتر شد . جدایی خواستنش بیشتر از اون دوران شروع شد قبلش فقط اختلافایی بود که مادر شوهدم گند میزد تو زندگیمون ..