2777
2789

 رسماً دعوامون شده بود اون گفت چرا انقدر ضعیفی سریع با هر حرفی اینطوری قاطی میکنی چرا مثل ترسو ها فرار می‌کنی چیزی نشده که منم گفتم نمی‌دونستم بابد مثل خودش بی حرمتی می‌کردم تا بهم بگن قوی یا هم که خودم رو بزنم به خریت و هیچ کاری نکنم تا بهم بگن شجاع 

بعدش هم گفتم اصلاً تو که انقدر بچه ای که بقیه برات تصمیم میگیرن به چه حقی اومدی سراغ من 

عصبانی شدم نمی‌خواستم بگم دست خودم نبود انگار 

خیلی‌ ناراحت شد 

عذاب وجدان دارم 

گفت آره حق با توئه و رفت 

از طرفی هم توقع نداشت از من این حرفا رو اونم با داد و بیداد بشنوه 

چون اصولاً ساکت و منزوی ام


خانوما فقط اگر کند جواب میدم به خاطر اینه که بدجوری مریضم و نا ندارم حتی مرخصی گرفتم چند روز این قضیه هم حالم رو بدتر کرد  

وطن ای مادر غم دیده ام🥀

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792