خستم کردن دوساله عقد کردم بخدا اگه یه روز خوش داشته باشم . همش دخالت میکنن خانوادم به همه چی گیر میدن . میگن اختیارت دسته باباته کامل ولی تمام خرجتو شوهرت باید بده . جدای از عقد مجبورمون کردن یه مراسم عقد کنکون بگیریم و خرج اضافی تراشیدن . خواستم برم مسافرت با شوهرم نذاشتن میگن مگه خرابی میخوای بری خودتو بزاری در اختیارش و..
خیلی ضربه خوردم شب اول عقد بابام رفت به شوهرم گفت که فقط هفته ای یکبار بیا خونمون دوست ندارم دامادم هر روز خونم باشه . شوهرمم بهش برخورد و همیشه هفته ای یکبار اومد حتا بعضی هفته ها شام خونمون نمیومد و همه گله میکردن چرا نمیاد . پدرمادرم جز خورد و خوراکم هیچ پولی نمیدن نه قبلا میدادن نه الان و تمام خرجم با شوهرمه . شوهرم تو این دوسال خونه ساخت تمام لوازم چوبی از کمد و تخت و میز و میزتلویزون گرفت فرش گرفت مبل گرفت یخچال گرفت ولی خانوادم میگن شوهرت چیکار کرده شوهرت خسیسه . اگه خسیسه پس کی این کارارو کرده . همش پای خانواده شوهرمو میکشن وسط مسخرشون میکنن بخدا خسته شدم دوست دارم خودمو بکشم راحت بشم نذاشتن یه زندگی راحت داشته باشم .
اوایل دوساعت میشستن جلوم هی میگفتن اره شوهرتو بگیر تو مشتت ببرش مغازه الکی بگو از فلان چیز خوشم اومده بزار بخره عادت کنه . یهو به خودم اومدم دیدم مثل مجسمه هستم خانوادم دستور میدن من عمل میکنم