سر یه مسئله ای بحثم شد با مامانم بعد من مشکلات زیادی دارم توو زندگیم بخاطر همین شروع کردم به گریه کردن و داد و بیداد ..مامانم دلش برام سوخت اونم گریه کرد 💔
خلاصه دوتامون داشتیم گریه میکردیم من خیلی حرصم گرفت شیشه پاک کن رو از رو میز برداشتم محکمپرت کردم زمین
بعد وسط اون بَلبشو مامانم در همون حین که گریه میکرد شیشه پاک کن رو برداشته بود هی فشار میداد ببینه کار میکنه یا خراب شده😐🤣🤣🤣
منم این صحنه رو دیدم زدم زیر خنده مامانمم خندید بعد آشتی کردیم 😁