18سالم بود وتا همین الان فکر میکردم58هزارنفر کشته شدن چقدر برای ارگ غصه خوردم😄خدا همه رفتگان رو رحمت کنه یدفعه ای چقدر خانواده نابود شد چقدر بی کس شدن بعضیاشون خیلی سخته
۷۰ هزار اشتباه نیست؟یک سال جنگ تحمیلی اینقدر شهید نداده😐😵💫
۱۲ سالم بود همش میترسیدم شب زلزله بیاد تهران
داداشمم متوجه ترسم شده بود بعد همش میگفت اونجا شهرستانه تهران زلزله بیاد آتیش سوزی هم میشه زنده زنده میسوزیم به خاطر لوله کشی گاز و برق
اصلا داداشم یه چیزایی میگفت دیگه آخرش مریض شدم از استرس رفتم زیر سرم
من ۱۱ سالم بود. و خوب یکی از بستگانمون اون زمان زن و شوهر بچه دار نمیشدن و از شیرخوارگاه دختری رو آوردن که لحظه زلزله به دنیا اومده بود و پدر مادرش زیر آوار زلزله فوت شدن. اون بچه رو همه جوره بهش رسیدن و حالا ماشالله خانومی شده برای خودش و عاشق پدرمادرشه
ازمون قلمچی داشتم.اومدم خونه دیدم مانان بابام جلوی تلویزیون گریه میکنن.نگاه تلویزیون کردم دیدم از بم فقط اسمش مونده.خدا صبر بده به تموم کسایی که عزیز از دست دادن و روح اون عزیزان هم شاد.
خرداد و مرداد ۸۲ و ۳۵ دقیقه قبل از زلزله اصلی مردم بم در شرق ایران و کیلومترها دور از آشوب پایتخت کرمان؛ چندین زلزله نسبتا شدید اما بدون خسارت را پشت‌سر گذاشتند. کسی نمی‌دانست که این پیش‌لرزه‌ها هشدار فاجعه‌ای باشد که چندماه بعد معادلات سیاسی و اجتماعی ایران و جهان را تغییر می‌دهد
آنچه که باعث عمیق‌تر شدن فاجعه بم شد خطای مرکز لرزه‌نگاری موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران بود. این موسسه ابتدا مختصات کانون زلزله را در منطقه جازموریان کیلومترها دورتر از بم و میان مرز استان کرمان و سیستان‌وبلوچستان اعلام کرد.
این خطا که بعدها دلیلش ضعف دستگاه‌های لرزه‌نگاری اعلام شد؛ گروه‌های امدادی را به اشتباه انداخت و ساعت‌ها طول کشید تا اولین نیروها به بم برسند.
هفت سالم بود و فقط یادم اهنگ میرن ادما رو پخش میکردن
بعد یادمه بابام کاپشن ماها رو که کوچیک شده بود چهار تا پتو یه کارتون تن ماهی انواع دارو ها و یه بسته جوراب عروسک و اسباب بازی داد مسجد
من تازه زایمان کرده بودم
25 سالم بود
18 سال، ترم اول دانشگاه بودم، یه دوست بمی داشتم بنده خدا کل خانواده دایی و مامان بزرگش و از دست داده بود
۱۲ساله بودم
چه روزایی بود واقعا قیامت بود ، اون صحنه هایی که طلبه ها و اخوندها تند تند میدویدن از این جنازه به اون جنازه کفن شده تیمم میدادن یادمه اصلا از جلو چشمم نمیره هر وقت یادش میفتم ، بعد تو گورهای دسته جمعی خانوادگی خاک می کردن با بولدزر خاک میریختن
واویلایی بود مملکت ، چقدر کمک ریخته بود از این کشور اون کشور
خواننده معروف بمی اقای بسطامی هم مسافرت رفته بوده و اونم فوت کرد ، اون موقع تلویزیون اخر شب یه برنامه داشت به اسم گلپونه ها که اهنگش رو زیاد پخش میکرد ، بعد فوتشون اونو باز پخش میکرد دل ادم خون میشد
فکر کنم یکی تو همین نی نی سایت داشت تعریف می کرد می گفت شب قبل زلزله مادر خدابیامرزم رو دیدم تو یه خونه بزرگ با چند نفر دارن اشپزی میکنن میگه که قراره کلی مهمون بیاد سرمون شلوغه
