مادر من پشت همه بد میگه
اگه منم همراهیش کنم
میره از زبون من میگه
همه رو باهام بد کرده
امروز بیدار بشه
پشت هرکی بد بگه
به اون فرد مستقیم میگم
ناراحت بشه میگم چطور تو میگی حرفامو
من آتشش میزنم
دوباره بیام پیش مادرمم
خونه خودمون بمونیم سنگین تریم
حرفامو دوتا دروغم میچسپونه تحویل زن برادرام میده
بیچاره ها ناراحت شدن
من گفتم فلانی گفت بادمجون و عدس منم خوشم نمیاد
چون مادر ما تا کسیو میبینه از اینا درست میکنع
رفته گفته خونه خودت بمون هرچی میخوای بخور
نفرینش کردم از خدا خواستم دلش بکشنه
خونه خود آدم هرجور باشه بهتره
مادر ما زاییده نه وقت تربیت کردن داشته و نه وقت ....
همش قصد داشته توله بیاره ۶تاااا
از هیچکدوم راضی نیس
همه مون موفق شدیم
همه مون بهترین زندگیا و بهش توجه میکنیم
دوباره غرور برش داشته
محل سگ نمیزارمش
از ته دلت آه بکش براش
من میرم سرمزار از بابام میخوام ببره پیش خودش
اونم دلش پر بود از این خانم
کلا آدم دو رو هست
خودشو از همه بهتر میدونه
🤦♀️
من فکر میکردم دله من فقط از دست مامانم خونه.
منم سپردم به خدا.
چونکه احترامشان واجبه هیچی نمیتونم بگم. فقط بخاطره خدا سکوت میکنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز