خانوما بحث حجابو ببندین خواهشا
ما که نمیوتونیم کسی رو مجبور کنیم
ما فقط اختیار خودمون رو داریم نه بقیه
دلیل نمیشه مرد یه بی حجاب دید پشت کنه به زن وبچش بره پی هوسش
خب لطفا برگردید وپستتون رو با دقت مطالعه کنيد
اول اینکه خیلی عصبی ونگرانید که صحبت های من باعث تغییر نگرش خودتون با دیگری شود
دوم اینکه
الان این که شما کادر درمانید یعنی این که من باید قبول کنم که شما در مورد تمام مسائل آگاهی کامل دارید و دیگه سکوت کنم
و سوالی دارم چرا باید من فکر کنم یا بخوام که شما از من بترسید؟
و اینکه آیا پیام های من رو با دقت مطالعه کردید؟.من در کدامشان قصد گول زدن کسی را داشتم و یا کسی را اجبار به پذیرفتن صحبت هام کردم؟
شما آزادید که نظر بدید مثل من که میتونم نظر بدم
پس اینهمه خشونت برای چیه؟
واینکه بله همینطوره برای همینه که مردمشون در محیط های اداری ودانشگاهی و...قوانین پوشش دارند
برخلاف وضعیت دانشگاه‌های ما که شده محلی برای نمایش اندام و...
واینکه خیلی سطحی نگری هست وقتی که فرض کنیم یک کشور بیاد سیاست کلان اقتصادی و...بر اساس احترام به حقوق زن بگذاره وقتی که سود های کلانی از زن وطبیعش میبره
کاش بیشتر درباره نگاه غرب وسایر جوامع به زن مطالعه کنید
ما مشکلمون زنان ضد زن هستند متاسفانه
اونی که آب نمیبینه و شنا نمیکنه خیلی کار مهمی نکرده
اونی که آب میبینه ولی شنا نمیکنه اون مرده
چرا باید با صحبت های شما طرز فکر من تغییر کنه؟چرا باید نگران باشم؟!!!!!!
گفتم که من ازتون خواهش کردم با تمام توان به تلاش هاتون ادامه بدین خط اخر هم نوشتم
رزومه هم برای این گذاشتم که تو کامنتت خطاب به من نوشتی اصلا چقدر مطالعه داری زنی یا مرد
دوست خوبم 🥲نزدیک یک سال که همدیگرو میشناسیم و کلی با هم صحبت کردیم ...
عزیزم میدونی که منم به بدترین شکل ممکن این ضربه رو خوردم و درکت میکنم پس این حرفایی که میگم از سرخوشیم نیست...
یادته من اوایل چقدر بال بال میزدم و حالم خراب بود ؟یادته چقدر با شوهرم بحث میکردم که چرا من؟چرا این کارو کردی چطور دلت اومد؟اما از یه جایی به بعد فهمیدم که از اولش هم این من بودم که براش وقت میذاشتم این من بودم که عاشق بودم و براش انرژی میذاشتم... اشتباه از من بود که نشناخته خودمو براش خرج میکردم... باورت میشه دیگه برام اهمیتی نداره ! دیگه پیگیرش نیستم دیگه زنگ نمیزنم بهش کجایی چرا مشغولی چرا دیر کردی؟کلاً این کلمه "کجایی"از ادبیاتم حذف شده ... چون دیگه اهمیتی نداره کجاست و با کی وقت میگذرونه اون زمان که برام مهم بود و بهترین رفتارو باهاش داشتم منو نخواست حالا که دیگه اونم منو بخواد من نمی خوامش...
یادم میاد روز هایی که میرفت پیش اون زن یادم میاد لحظه هایی که جلو من با گوشیش بهش پیام میداد یادم میاد میرفت حموم که بعدش بره پیش اون زن ...یادم میاد چقدر بهم دروغ گفت دیگه نمیتونم دوستش داشته باشم این که بخوام پیگیرش باشم و هی حواسم بهش باشه کجا میره و چیکار میکنه نشونه ی دوست داشتنشه ...که من ندارم دیگه...
باید بِکَنی ازش اون بند های احساسیتو رها کن ازش تا انقدر عذاب نکشی...
بی احترامی نکنید
