من روز عروسی پدر مادرم بوده
که توی باغ موقع عگاسی پاشنه یه لنگه کفش مادرم میشکنه
خیلی غصه میخوره و گریه و دعوا و ... خلاصه عکاسی رو زهر میکنه
پدرم هم کاری نمیتونسته بکنه اون لحظه، روز تعطیل هم بوده موقعیت خرید کفش نبوده
میزنه اون یکی پاشنه کفش مامانم هم میشکنه که مامانم بتونه راحت راه بره
این اتفاق شاید به ظاهر ساده ست ولی چند تا درس داره
یکیش اینکه مادر من نباید اونقدر سخت میگرفت و روز عروسیشو خراب میکرد با ناراحتی، الان تنها ناراحتیش اینه که چقدر جوون و خام بودم الکی ناراحت کردم خودمو در صورتی که میتونستم تو عکسام خندون باشم
یکیش خونسردی بابامه که اون لحظه سریع مدیریت کرده شرایطو با وجود اینکه مادرم عصبانی بوده تا آخر فیلم و عکساشون هستش که پدرم داره تلاش میکنه بخندونتش و شرایطو درست کنه
اینه که میگم اینا دغدغه های کوچیکه
لباس
میکاپ
و...
و یه سری چیزا ناخواسته پیش میاد
خودت انتخاب میکنی چجوری رفتار کنی و چطور بهت بگذره، اذیت کنی خودتو در اون حین یا بعد از اینکه اتفاق افتاد، فایده ای نداره
من خودم روز عروسیم تور سرم ۳،۴ متر بود
موقع رفتن سمت جشن از لای در ماشین مونده بود بیرون رفته بود زیر چرخ کاملا پایینش پاره پوره شده بود
کاریش نمیشد کرد
من این تجربه پدر و مادرمو قبلا شنیده بودم
تورو در اوردیم بدون تور رفتم توی جشنم و خیلیم خوش گذروندم و اتفاقا لباسم قشنگ تر دیده شد
اینه که میگم ادم نباید خودشو اذیت کنه