من دوساله عقدم حدود ۴ ماه بعد عقد خونه ما بودیم مادرم اینا ده بودن یادمه سر اکس من دعوامون شد هر چی میگفتم قانع نمیشد شک داشت منم دوقطبی ام تو افسردگی بودم خیلی حالم بود با شوهرم دعوای بدی کردیم خیلی بد هر چی میگفتم باور نمیکرد
قشنگ یادمه درو قفل کردم یه بسته دپاکین با دو ورق اس سیتالوپرام رو تو آب حل کردم
شوهرم به موقع رسید نصفشو خوردم قرصا حل نشده بود بزور مجبورم کرد دستشو کرد تو حلقم بالا بیارم یادمه جفتمون تو دسشویی گریه میکردیم
الانکه یادم میادمیگم چقد احمق بودم
هنوز که هنوزه سرکوفتش هست با اینکه یکسال و خورده ای گذشته
حتی دوبار تو دعوا هامون گفت کاش میزاشتم بمیری
ولی میدونم دوسم داره
اما عشقی بینمون نیست
دارم فک میکنم اگه همون موقع جدامیشدیم خیلی خوب میشد
شوهرم پسر داییمه و متاسفانه یه فامیل از هم میپاشه