اوووووف میدونی چقدر گفتم با زبون خوش ، گریه ، داد بیداد ، آروم
انگار شخصیتش دیگه بسته شده نمیپذیره
مه حق با هست ولی موقعی که موقعیتش پیش میاد واقعا هیچ چی نمیفهمه
الان باهاش قهرم ولی نه مثل سابق که گریه کنم از زندگیم زده بشم وقتی لازم شد حرف میزنم و سعی مسکنم بی احساسیش برام مهم نباشه یجورایی احساساتم رو سرکوب کردم