مادر شوهرم اوایل ازدواج خیلی دخالت میکرد و با جاریم دست ب یکی کرده بودن علیه من،از راههای مختلف آزارم میدادن و مادر شوهرم پیام های بی احترامی میفرستاد برای من
شوهرم زنگ زد ب مادرش گفت اگر میخوای زنمو اذیت کنی دیگه مادر من نیستی،دست از سر زندگیم بردار بزار آرامش داشته باشیم،دیگه بچه شما نیستم
از اون روز ببعد هیچکس جرات نکرد بهم بی احترامی کنه و آزارم بده
اینم بگم شوهر من عمرا با کسی اینجوری حرف نمیزنه بخصوص با خانوادش
چون دید خیلی ناراحتم و اذیتم میکنن داد میزد سرشون و اینارو میگفت
اونجا فهمیدم واقعا دوستم داره