اصلا برا مادرش ک چی بگم
همش ب فکرشه
چون تو ی ساختمونیم همش اونجاست
الانم خونه خواهرشوهرمیمم برا عمل سنگ شکن شوهرم اومدیم با خانواده شوهرم
خستم کرده پیش من میگع خوابم میاد زود میخوابم جا رو پهن کردم ولی رفت هال پیش اونا
خستم کرده والا
مادرشم ک عین ی بچه باهاش رفتار میکنه بهش میگه بچه کوچولوی خودمههه بعد هی امروز رفتن تا دکتر هزار بار بش زنگ زد انگار بچس
اصلا نگرانیش بیجااست زیااد از حده دیگه