ما چنتا جاری هستیم که اکثرا باهم ارتباطی نداریم.
منو یکی از جاریام که همسنیم رابطمون باهم خوبه و با بقیه کاری نداریم واقعا.فقط این جاریم یکم زبر و زرنگه و خانواده شوهرم ازش میترسن.
حالا من قهرم تو خونه بابام.
دیروز تو یه مجلسی همو دیدیم تا سر خیابون باهم رفتیم.برادرشوهر کوچکم مارو دیده و رفته گفته اینا باهمن.
شوهرم زنگ زد گف تو دیدیش گفتم نه.
الان یه جنگ راه افتاده،شوهرم به برادرش زنگ زده گفته برو پرینت زنتو بگیر ببین با زن من چه حرفی میزنن و چنتا بدو بیراه دیگه.من خیلی خجالت کشیدم.
و قصدم از انکارم این بود که حرفی پیش نیاد.
البته زنگ زدم به اون فضول اقا و دعواش کردم گفتم بهش ربطی نداره من با کی میگردم و چیکار میکنم.اما حالا چیکار کنم.