مایه هفته خست اومدیم شیراز شهر خودم و فردا میریم اصفهان شهر همسرم اصفهانم زندگی میکنیم
جمعه عقد برادرشوهرمه محضری رفتیم من یه شلوار مازراتی بخرک با مانتو کتی مجلسیم بپوشم و یه کفش و کیف همون اول خرید رفتیم کیف ببینیم از ویترین سه تا اوردم رو میز شروع به بحث جلو فروشنده ویترین رو بهم ریختی برا چی یکی بیرون بیار و ...همیشه کارشه یه دفعه دیگم رفتیم خرید شروع کرد گفت مگه لباستو سالم نگه میداری حالا برو خرید
امروز خرید رو کنسل کردم و اومدیم خونه حالا من شلوار ندارم له رو خودشم نمیاره خیلی گریه گردم و دلم شکست من باید چیگار کنم