رفتارای زنندش باعث شد بیزار بشم وگرنه اصن باهاش نه دعوا کردم نه پدرکشتگی داشتم. مثلا من میخام از جمع خارج بشم دارم خدافظی میکنم سرشو گرم میکنه ک بامن خدافظی نکنه یا وارد جمع میشه ب همه دست میده ب من نمیده یا تو کوچه تا میخام نزدیک بشم و سلام بدم پشت میکنه بچم بدنیا اومداومدن خونم اصن تبریک نگفت جشن دعوتش کردم نیومد گاهی وقتا تو جمع باهمه حرف میزنه جز من عمم فوت شد همه تسلیت گفتن اینم شنید تسلیت اونارو و چیزی نگفت خونه مادرشوهرم تا منو میبینه میشینه که من پذیرایی و شستن رو انجام بدم ب اون و فامیلا نذری بدیم پیش اون میگن قبول باشه نذری فرستادس ولی اون اصن نمیگه چندددبارشده یه حرفی باهاش زدم جواب نداده وخودشوزده ب نشنیدن و.... الان خیلی خیلی حس بد نسبت بهش دارم نمیدونم چجوری تنفرمو کنترل کنم بیزار شدم ازش هی من میخوام مث خودش بشم اون بدتر میکنه مثلا یه کار جدید دیگه برا حرص دراوردن من میکنه. شوهرمم میگه من بخاطر این زن نمیتونم رابطمو باداداشم قط کنم گفت باید مث همیشه سالی یکی دوبارو بریم.... سالی چندبارم که خونه اقوام یا توی خیابون میبینم جاریمو