سه ساله ک اومدیم خونه خودمون بدونِ عروسی خونواده شوهرم هیچ کاری برامون نکردن نه خرید نه مهمونی نه مراسمی هیچیِ هیچی هیچی در عوض بابای من ک راضی ب این ازدواج نبود ۵سال پیش سی تومن داد گفت برو برا همسرت هر چی میخواد بخر،الان خونواده همسرمو ۴ساله ک ندیدم همسرمم تا ی سال پیش همینجوری الکی باهاشون حرف میزد یا میرفت سر میزد ی کارایی کردن ک اونم دیگه نمیره واسه ی کاری ب هر دری میزنیم نمیشه یعنی جور میشه ولی ی مشکلی از توش میزنه بیرون ب همسرم میگم ی زنگ ب مامانت بزن نکنه ازت راضی نیس کارت جور نمیشه هر چند ک من پدر و مادری ب بدیه اینا ندیدم عکسای منو از اینور اونور برمیدارن پیش فامیلاشون کلاس میذارن ک این عروسمونه اینو از زن داییِ همسرم شنیدم ولی اجازه ندادن هیچ کدوم از فامیلاشون منو پاگشا کنند یا بیان خونمون چون دلشون نمیخواست همسرم ازدواج کنه دقیقاً مثل برادر شوهرم ک چهل ساله رد کرده ولی نذاشتم زن بگیره همیشه مادر شوهرم از پسرایی تعریف میکرد ک بخاطر پدر مادرش ازدواج نکردن خیلی نوبرن شوکه شدم از آشناییِ باهاشون آها اینم بگم ک همسرم ۴۰میلیون ب بالاش بدهکار بود تا الان نداشته ک بده اونم اینجوری ک از ی جایی دوتا گوشی قسطی برا همسرم خریده بود رفتن از همسرم ک پسر خودشونو شکایت کردن😑حالا بابای من شاید باورتون نشه ولی سر ورشکستگی همسرم چهارصد میلیون سه چهار سال پیش بهش پول داد الآنم بخاطر امروز فردا شدن کارش داره آبرومون میره بنظرتون اصرار کنم زنگ بزنه ب مامانش؟