مامانمو امسال از دست دادم
با رفتن مامانم امید و انگیزه های منم مُرد و خاک شد ...
از یه طرف درد از دست دادن عزیزترینم آزارم میده
از طرفی دارم یه رابطه عاطفی بی سر و ته رو ادامه میدم چون یجورایی مجبورم ...
ازم نپرسید چرا چون نمیتونم بگم
توی شرکتی که کار میکنم این آدم هم اونجاست
بخاطر مشکلات مالی و ..... به هیچ عنوان نمیتونم کارمو رها کنم
هر روز این آدمو میبینم و عمری که داره اشتباه به پاش میسوزه
اصلا رد دادم دیگه ..
رفتم سر خاک مامانم انقدر گریه کردم و زجه زدم
حالم از خودم بهم میخوره
حالم از این زندگی بهم میخوره
نمیدونم واقعا نمیدونم چه خاکی به سر بریزم ....
خیلی تنها و بیچاره ام
خیلی