میدونم یهذره مسخره و بچگونس اولا زیاد اهمیت ندادم تا الان چندبار تکرار شده اینجوریه که خواب میبینم رفتیم خونه اقوام یا بازار کلا بیرونیم الان بار اول که دیدم و تعریف میکنم رفته بودیم بیرون بعد موقعه برگشتن یه کوچه رفتیم بنبست بود یدفعه پشتمون سنگر شد بعد چند نفر ریخت رو ماشین گرفتن بردنمون تو یه خونه ای بودیم انگار گروگان گرفتنمون 😂 الان میخندم اون موقعه خیلی ترسناک بود خلاصه تا دو سه رو بسته بودییم تو اتاق یدفعه بیرون بودن ببینین ۲ تا زن بودن و ۳ ۴ تا بچه کوچیک و بزرگ خدایی ننیدونم چرا تو خواب از ۴ تا بچه میترسیدم ما خواستیم فرار کنیم یدفعه زنه چاقو اورد گزاشت زیر گلو خواهرم از ترس بیدار شدم خب این تموم شد جالب اینجاس