عزیزم بیا بغلم
که چقدر درکت کردم.
دقیقن همینه حتی چن بار شوهر همین خواهرم انقدر که رو دیده به من بی احترامی کرد.
وشوهرم از این موضوع خیلی ناراحت شد وقهرا کرد باخانوادم.
خانوادم جا اینکه کاری کنن اون دوماد عذرخواهی کنه
مدام دعوتش میکردن که نکنه قهر کنه
😭😭😭😭آخه چرا من دیدن پستت انقدر بغض کردم.
چقدر این اتفاقها مشترکه
مادرم با این کاراش باعث شده از زندگی خودم لذت نبرم
دیروز با همسرم بازار بودیم کلی خرید
ولی آخر شب با چشمای اشکی خوابیدم
همش یه خلا تو زندگیم هست
به خدا که راحت تری...هر چند تلخه...ولی حواست باشه سر مریضی و مشکلاتشون قضیه نچرخه سمت تو
منم اوایل با خانواده شوهرم همینجوری بودم .
واقعن منو دوس داشتن
اما شوهرم ورشکسته شد و پدرشوهرم یه سری زمین فروخت که چک‌ها پاس بشه.
وهمین باعث شد صدای جاریام در بیاد و خانواده شوهرم از ترسشون کلن اخلاقشون با ما عوض شد والان ۷ساله ازاونها هم محرومم
آخ گفتی .من چون از نظر مالی وضعمون از بقیه بهتره دقیقا مریضی و پول لازم میشن یاد من میوفته مادرم ولی خب منم یه بار کمک میکنم یه بار میگم نمیتونم ولی وقتی نه میگم میشیم آدم بده به رفتار خودشون نگاه نمیکنن که کجاها دل مارو شکستن.گاهی بهشون میگم که فلان جا فلان رفتار کردین ولی با پررویی میگن نه این تصور شما بوده شما در قبال پدر مادر وظیفه دارید و ازین حرفا.
حالادمن بابام اینجوریه
خس فوق بدیه
کاملا درکت میکنم
منم با برادر کوچیکترم فرق میزارن
کلا پسر دوستن
منم ن سر کار رفتم ن ازدواج کردم موندم تو خونه
پوسیدم
خواهرم در قبال لطف هایی که خانوادم در حقش میکنن
بعضی وقتا مثلن میره یه دوکیلو پرتقالی خوراکی چیزی میبره.
یه روز مادرم گفت که خواهرت از تو بهتره خیلی هوای مارو داره
منم گفتم خوبی دیده که خوبی میکنه.
منم اگه در خونه ای هرروز بروم باز بود قطعن بیشتر از اینا رو جبران میکردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
42 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز