شوهرم چون خواهراش بیکارن خواهر منو میزنم توسرم هی میگه ببین خواهرت تولیدی داره فعاله پول درمیارع توفقط میخوری میخابی منم بعدن زبونم درازشد گفتم وللع نداشتین منم کاره ای بشم ۱۵سالکی چرااومدی خواستگاریم خواهرم ۲۲س،ازدواج کردتومیتونی نهاروشام بیخودی خونه نامرتب روتحمل کنی؟یبارم گفت پول داری بهم بدی چون همش فک میکنه پول دارم منم گفتم خوشگل خیلی هستم هنری هم ندارم میدونی منبع درآمد ندارم مشتری خیلی دارم دیگه خرفشو خورد
بگو خواهرت خیلی هنرداشت شوهر داری یادبود طلاق نمی‌گرفت طلا خریدن هنرنمبخاد منم طلاق می‌گرفتم کلی پول جمع میکردم کارمبکردم مسعولیتی نداشتم
بگو بیا ما هم با داشته هامون پز بدیم ،تو هم برو برای من طلا بخر ،برو خونتون پزشو بده
شوهر منم قبلاً همین بود،هر کی نمیدونست فکر میکرد خاندان سلطنتی موناکو هستن،۴ تا خواهر داره،نزدیک ۶۰ سال همه مجرد، بعد خودشون میشینن کلاس میزارن که "ما خواستگار داشتیم،خودمون نخواستیم ازدواج کنیم و ....."،ازنظر من ازدواج نکردن هیچ اشکالی نداره،اما گاهی انقدر اعصابمو خورد میکرد،دلم میخواست یه حرف گنده بارش کنم،خداروشکر تا الآن خودمو کنترل کردم،کم کم رفتارش داره شبیه انسانها میشه،بعد ۹ سال
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز