2777
2789
عنوان

خانوما کباب تابه ای سیب زمینی میخواد علامت سوال

| مشاهده متن کامل بحث + 335 بازدید | 22 پست

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

مرسی عزیزم بعد فقط گوشت رو با پیاز مخلوط کنم و پهن کنم کف تابع ؟؟؟یا مثل کتلت گرد گرد بذارم؟

پهن کن کف تابه از اولشم برش بزن یه ساعت بذاری تو یخچال بمونه بعد بذاری رو گاز عالیترم میشه

یور کباب تابه ای همدان هست بنام سرداشی که دو سهم گوشت قلوه گاه با یه سهم سیب میزنن و فلفل و نمک و پیاز ولی زرد چوبه نداره روشم گوجه حلقه ای و فلفل سبز بعد میکنن تو تنور تو هوامزم میشه هیلی عالیه 

مرسی عزیزم بعد فقط گوشت رو با پیاز مخلوط کنم و پهن کنم کف تابع ؟؟؟یا مثل کتلت گرد گرد بذارم؟

خوب گوشتتو ورز بده .بعد ۱۰ ۲۰ بار تمام گوشتتو تو دستات یدونه گلوله کن از فاصله ۲۰ ۳۰ سانتی پرت کن تو ظرف ‌‌بعدم گوشت رو کامل و یکدست پهن کن کف تابه بزار رو گاز درشو نذار که تیکه تیکه میشه .زیر گازو کم کم کن وقتی به اب انداختن افتاد کامل اب انداخت زیرشو زیاد کن ابش که جمع شد تیکه های دلخواه ببر با کفگیر بعدم اونورشون کن روش گوجه خورد شده بچین در تابع رو ببند زیرشو کم کن تا بپزه یه نیم ساعت بعدم درشو باز کن زیرشو زیاد کن تا دوباره ابش جمع شه

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792