نه بابا هیچی نداشت عوضی خودمو بچه امو بدبخت کرد معتاد بود شیشه میکشید توهم میزد ازوقتی بچه دارشدیم خیر سرش رفت اسنپ کمک خرجی غروبا کارکن اونحا با ی مسافر دوست شد شیشه ای بود اینم برد خونشون شیشه ای شد تو ۱۰ماه ۴بار فرستادمش کمپ ترک نکرد دیکه ازتوهماتش میترسیدم مجبورشدم جدابشم بچه امم خودم برداشتم اون که صلاحیت نداره
اره خیلی بد شوهر من اول ترامادول میخوردنرمال بود فقط شادی اور بود باکلی بدبختی بعد هزاربار ترک دادن تونست دوسال پاک بمون که منم دیگه اعتمادکردم بچه دارشدم ولی بعد بچه رفیق ناباب بازوسوسه اش گرد اینبار رفت سمت شیشه دیگه دیدم کمک کردن به اون فایده نداره جون خودمو بچه امو برداشتم آمدم گفتم سنی ندارم شاید لااقل بعد جدایی بتونم ی زندگی خوب برای خودم درست کنم
خیانت که کرده کتک که میزنه توهین میکنه علنی بهت میگه برو خونه بابات برای من دختر زیاد دیگه جیکارمیخوادبکنه ی مرد احمق وبیشعور گفتی ی خونه نیم ساز هم داری منم کل سرمایه ام ۶۰۰میلیون بود ۱۰۰میخوام بدم بعد عید خونه بگیرم مستقل بشم الباقی هم باسودش میجرخم سرکارم میرم بعدعیدتوام میتونی مستقل بشی پیش زن بابام نری جداشوولی پیش خانواده برنگرد یکم سخت واقعا الخصوص زن بابا داری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز