عزیزم هم کلاسی دانشگاهی بودیم
درخواست دوستی داد بهم به واسطه همون اتفاقی که توی خیابون افتاد
بعد من درخواستش رو رد کردم چون دوست نداشتم
گفت پس اگه اینجور روابط رو دوست ندارین لطفا شما باباتون رو بدین
منم با کلییی خجالت بهش دادم و
دیگه بابام با پسره صحبت کرد خیلی خوشش اومد
گفت پسر با شهامت و اقا و جسوری هست
البته بگم بعد از اینکه بابام باهاش صحبت کرد خودمون هم سه چهار باری تلفنی حرف زدیم