حاجی اینقدر فکر نکن
مطمئنم بجاش مامان یا بابات عاشقتن
منم یه بار دو تا ابجیام قرار بود برن رستوران یکی از ابجیام خیلییی اصرار کرد که بیا منم گفتم حالا که اصرار میکنی باشه ولی بزرگه به اپتیکی گفت چرا بهش گفتی بیاد نباید میگفتی 💔 منمم آماده شده بودم
رفتم لباسامو درآوردم و رفتم یه گوشه گریه کردم🫂🥲
غصه‌م میشد اگه جات بودم
برو هر چی از دهنت در میاد بهش بگو
اگه زن بگیره چی میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
5 ثانیه پیش
6 ثانیه پیش
6 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز