بچه ها سه ساله عروسی کردم تو یه حیاطم با مادرشوهرم هر کاری فکر کنید کردم به برای این زن ۷۵سالسه و مسن هست که با من خوب باشه ولی نمیشه که نمیشه یه جوری زهرش رو می‌ریزه از وقتی که ازدواج کردیم اوضاع بر وقف مراد اون شده تا من تمام وسایلش رو عوض کرده دائما لباس میخره و هر چی فکر کنید همه به خرج شوهر من بعد هر سال روز مادر براش می‌گرفتم همون لحظه تشکر می‌کنه بعد یه دقیقه نکشیده همون آدم میشه دختراشم همینن نوه هاشم همین فکر بچه چهارده پونزده ساله خواهرشوهرمم عینه مادرشوهم هستن همشون یه اخلاق دارن و هر کاری کردم منو دوست ندارن و نمی‌دونم حسادته بدذاتیه چیه ما من اینجوری هستن یه آرایش که میکنم یا لباس خوب می‌پوشم اخلاقشون بدتر هم میشه واقعا موندم چیکار کنم همشون مادرشوهرم و خواهر شوهر و بچه کوچیکاشون و دخترای خواهرشوهرم همشون جلو شوهرم با من خوب میشن از سر و کله من بالا میرن زن دایی جون و زن عمو جون و به محض اینکه اون میره بدترین رفتارها رو میکنن مثلا دیروز برای بچه خواهر شوهرم یه چیزی خریدم گفتم یبار دیگه امتحان کنم شاید دلشون با من نرم شد شوهرم اونجا بود کلی تشکر کرد خواهرش و بچه خواهرش وای قربونت برم مرسی و فلان به محض اینکه شوهرم رفت اخلاقشون با من عوض شد و عیب و ایراد و میشه فلان چیز که خریدی ببری عوض کنی و اخماشون تو هم رفت حالا من موندم جلو شوهرم مثل اونا باشم یا نه؟
به شوهرت جریانو بگو یبار فیلم بگیر ازشون
داری ازخانواده شوهرمن حرف میزنی انکار.این شغالای پست فترت رو‌غقط ازشون دوری کن
فقط وقتی شوهرت هست برو پیششون و سعی کن از اون خونه بلند بشی ،، خدمات اضافه هم نده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز