زن داداش شما هم عقد کرده همش سر زده خونه ی پدر مادرتونه

از لحظه ای که خطبه عقد خوندید وظیفه داداشته تانینش کنه 

خونه داره اقا داماد که برن اونجا ؟

اگر نه پس خونه داداشت هم همونجا محسوب میشه و دلش میخواد خونه داماد باشه 

نمیخواین براشون غذا نزارین اگر روتون میشه

اینام فک. کنم خودشونو با ی تیکه نون سیر میکنن

خوب باید ببینی عروس این نظر را داره یانه چون اکثرا خودشون را مهمون میدونن 

بنظرم رفت و امد باید متعادل باشه هفته یی دوباربرن 

بعضیا براشون سخته شاید نتون هرروز غذای گوشتی تهیه کنن ان هم تازه امده تو خانواده

بنظرت بهترنیست هفته یی دوبار بیاد وپذیرایی بهتر بشه تا اینکه هرذوز باتخم مرغ و کوکو اینا پذیرایی بشه

عزیزم تازه بهم رسیدن خب ذوق دارن ، بعدم خونه‌ی پسر بیشتر میرن ، بله زنداداشای منم همین بودن و چقدر دوست داشتم وقتی می‌آمدن ، خدایی کمک هم می‌کردن ما شام درست می‌کردیم اونا مثلاً سالاد یا ظرفا رو کمکم می‌شست بعضی وقتا هم دلم نمی‌اومد نمی‌گذاشتم بشوره ولی اگه من نبودم خودش می‌شست

الان نی نی سایتی ها میخورنت عروسهای زخم خورده دیگه فکر نمیکنن شاید آدم حواصله اش نمیکشه ناهار و شام تدارک ببینه از طرفی تازه عروسه باهاش راحت نیستن سفره ساده بچینن 

زن داداش مهمون نیست 

جزوی از خانوادتونه از این به بعد 

داداشت وظیفه تامین اون و نفقه و خورد و خوراکش داره .اگر هنوز مستقل نشده پس دیگه میفته گردن پدرتون 

خب پس باید به داداشت باید بگی بی عرضه نباش مرد باش خرج زنتو بده بی عاری تا کجا 

در ضمن آنقدر بخیل بودن هم دور از انسانیته 

وای 🥺 پدر شوهرم و خواهر شوهرم خودشون برام غذا میفرستن میگن شاید حوصله نداشته باشی آشپزی کنی بعدبعضیا چقد بدن 😕

من چهار ماه عقد بودم یه بار رفتم

خـونه مادر شوهرم

بابام نمیذاشت 

بله منم عقد بودم به اسرار شوهرم میرفتم از سر اجبار بود واقعا بعدش دیگه رفتیم خونه خودمون راحت شدیم

حالا همه که حمله کردن ولی منم بودم واقعا عذاب میکشیدم و خوشم نمیومد چون کلا از رفت و امد خوشم نمیاد حتی زمانی که خونه پدرم بودم خواهرم میومد هم کلافه میشدم از دست سر و صداهاشون و هیاهوشون دوست داشتم خونه ساکت باشه... تازه غریبه باشه که ادم معذب هم میشه... ولی متاسفانه دوران عقد همینه نمیشه کاری کرد 

الانم چون تازه عقد کردن شور و شوق دارن دیگه به این فکر کن که داداشت خوشحال میشه از اومدنش تا برات سخت نباشه