خیلی هم اینطور هست ابدا هم مشکل پیش پا افتاده ای نیست شما تفکر و نظرت رو برای خودت نگه دار واسه خودت کاربرد داره
آره نمی تونه شوهرش رو تغییر بده ولی می تونه انتخاب کنه یه عمر بدبختی نکشه و زندگیش زهرش نشه
از همچین مردایی باید جدا شد برن تنگ دل همون ننه باباشون
شما هم تفکر خودت رو به بقیه تحمیل نکن فکرت هم باید نیست
استارتر سیاست داشته باش شوهرت الان شرایط روحی خوبی نداره از هر طرف تحت فشاره بهتره اون حرفش رو هم فراموش کنی و بذرای به حساب ناراحتی
در مورد مادرشوهرت وقتش که شد عکس العمل درست انجام بده الان فقط داری خودت رو اذیت میکنه
خب همین امشب اینوگفتم دیگ گفتم من ازاول بهت گفته بودم توام قبول کرده بودی توکه نمیتونستی ازمامانت جداشی چرا به من قول دادی چرا اصن ازدواح کردی گفتم من ازاول گفتم الانم میگم من نمیتونم گفت من برای تومامانموبندازم توبروهمین فرداپاشوبرو
عزیزم کاریش نمیشه کرد منم یه مادر شوهر دارم یکسره اشک تمساح میریزه و باورت میشه روزی صدبار به شوهرم زنگ میزنه امار منو میگیره حتی اگه دستمو با چاقو ببرم خبر داره حالا اینش برام مهم نیست اینکه به شوهرم یاد میده برای من تعیین تکلیف میکنه خیلی اعصابمو میریزه بهم و یه اخلاق دیگه هم داره هرکاری من انجام بدم میره کل فامیل خبر دار میکنه!
فقط یه ادم مورد اعتماد از خانواده همسرت پیدا کن که حرفش براش سندیت داره بگو اون بنده خدا باهاش حرف بزنه و از عواقب زندگی کردن توی خونه بگه بهش و بگه اول از همه خودت داغون میشی
