وضعیت شما چه جوری بود آیا فقط من انقد تنهام؟
داشتیم مهاجرت میکردیم به خاطر مشکلات ارزی نشد تا دمش رفتیم اما نشد خیلی هم تلاش کردیم براش من بیشتر یهو هم فهمیدم باردارم از وقتی باردارم دریغ از یه همدلی یه کمک ... مثلا مادرم نزدیکه میگم بیا خونمون هی بهونه کار میاره که نمیتونم بیام خب من که چیزی نخواستم فقط یکی بیاد پیشم بشینه منم پذیرایی کنم... دوستامم تا بخوان حرکت کنن بارداری من تموم شده...
هیچ کس برام ویارونه نپخت هوام و نداشت...
تصورم از بارداری یه چیز دیگه بود.... خسته شدم از قوی بودن یکی نازمو بکشه خو...