تا قبل این ک بریم مغازه شوهرم خودش گف وایسم بگیریم گفتم وایسا
رفتیم داخل من رفتم ته فروشگاه وسایل چوبیارو نگا میکردم
دیدم مادرشوهرم پچ پچ میکنه دره گوش شوهرم
اومدم گفتم بیا بخریم دیگ گف زیتون میخای چیکارمیریم سمت خودمون میگیریم اینجا گرون میدن چ فرقی میکنه
زنیکه ی اشغال خسته شدم از دخالتاش و دهن بین بودن شوهرم
ن این ادم میشه ن مامانش دست بزمیداره از دخالتاش
تازه ۱ ساله ازدواج کردیم
انقد اعصابمخورده ها دلم میخاد پرتش کنم از ماشین پایین
بعد میگ چراانقد دعوا میکنید
یکی میخاد بهش بگ تو اجازه میدی اضن پسرت زندگی کنه؟؟؟؟