والا من دنبال یکی ام ابنجوری با دخترم باشه
خودم راحت استراحت کنم
عزیزم خیلی حساس شدی
دختر منم هر کی رو میبینه دیگه به هیچ حرفیم گوش نمیده و میدوه از دستم فرار میکنه و غذا نمیخوره. تازه مادربزرگ و پدر و اینا که هیچی، کارگر هم بیاد برای نظافت، از اونم جرات میگیره
کلا بچه و کاراشو بنداز گردن مادرشوهرت
بالخره ک میرن خونشون و دخترت در دنهایت تو رو داره
مثلا بچه رو بنداز رو دستش به بهونه خریدی آرایشگاهی چیزی بزن بیرون
بعدم بیا بگو والا هوا خوب بود یکمم قدم زدم تو پارک از بچه هم خیالم راحت بود پیش شما مراقبشی و کاراشو انجام میدی
وقتی ک دید مسئولیت دخترت داره میوفته گردنش خودش میکشه کنار
تو توی روش هیچی نگو تازه هی الکی بگو خدا خیرت بده اومدی بالخره این بچه وابستگیش ب من کمتر شد قبلا چسبیده بود مثل آدامس بهم نمیتونستم تا دشویی هم برم
وقتی فهمید تو از این وضعیت خوشحالی خودش میکشه کنار ک دوباره بچتو بندازه رو خودت
اومدن اونحا چکار مگه خودشون زندگی ندارن
دختر منم همینطوره مادربزرگهارو ک میبینه دیگ از کنترل من خارج میشه و اصلا گوش نمیده ب من
من ک بیخیال میشم نهایتش چند ساعته یا چند روزه باز بچه میاد زیر دست خودمون
نه بابا اخه ازوناش نیس،مادرشوهرمن کلا ازاول درتلاش بود که اتفاقاوابستگی دخترم بهم کم شه.... همش میگه من میبرم خونمون اینو نگهشمیدارم حالا چندساعت فاصله شهرمونه مثلاتوقع داره ببره یه هفته خونشون من کلانبینمش بچم
من با مادر شوهرم توی یک ساختمان زندگی میکنیم اونم دختر نداره همیشه میگه از کلاس اول اینو میبرم برای خودم تو بفکر یک دختر دیگه باش برای خودت بیار
گاهی هم خونه اونا دخترم میخوابه من حساس نیستم لابد بچه محبت میبینه ک جذب میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز