قضیه اینه که من ۸سال پیش ازدواج کردم کلا از اول با مادرشوهرم میونمون خوب نبود اگرم گاهی خوب بودیم یه تایم کوتاهی بود و بعدش خانم شروع میکرد بهونه تراشی و اذیت...بحث بینمون زیاده و خیلی حسادت داره من برم مسافرت یا چیزی بخرم فوری ناراحت میشه بارها این اتفاق افتاده. واسه یلدا خواستم برم خونه ش به همسرم گفتم بهش اطلاع بده که همسرم گفت مامانم میگه من نیستم و نیاید گفتم اوکی فرداش دوباره برای روز مادر به همسرم گفتم بریم دیدم پشت گوش میندازه و نمیخواد بره اصرار کردم گفتم چیشده گفت مادرم میگه لازم نکرده زنت و بیاری اینجا بیاد برای من بی محلی کنه و قیافه بگیره من اصلا بقدری شوکه شدم که خدا میدونه انقدر ناراحت شدم که حد نداره اخه من اصلا اهل این کارا نیستم همیشه دوست دارم به دور از حاشیه باشم کلا اینجوریم که ترجیح میدم صلح برقرار باشه حتی به قیمت اینکه چیزی هم ناراحتم کنه صدامو در نمیارم حالا اگه نمیرفتیم تو این مناسبتا جنگ بود که چرا نیومدین الان نیخوام برم به مادرشوهرم بگم که چقد ازش ناراحتم چند روزه دارم خودخوری میکنم اصلا نمیتونم این قضیه رو هضم کنم...معذرت میخوام که طولانی شد خواستم همه رو یجا بنویسم🙏🏻