منو داداشم برای روزه مادر برای مامانم مجسمه قلب با رگه طلا خریدیم بعد چون مامانم رفته بود سفر کاری با بابام چند تا مهمونی خانوادگی شب یلدا داشتیم منو داداشم. فقط یکی رو رفتیمچون درس و کار داشتیم بعد مامانم اومد ما یک عالمه هزینه سوپرایز و بعد عصبانی شد و زد شکوند و بعدم دعوامون کرد رفت محل کارش بابام گفت به دل نگیرین باهش صحبت میکنم الان دوباره رفتن بابابام سفر کاری زنگ بزنم معذرت خواهی چیکار کنیم با داداشم از دلش در بیاد چون من تا حالا به مامانم تو هم نگفتم