از دلتنگی دارم دیوونه میشم خیلی دلم تنگ شده میخام خفه بشم چرا هیچکار نمیشه کرد چرا این راه هیچ چاره ای نداره😭دیشب خوابشو دیدم از صبحی خیلی دلتنگم خیلی خیلی خیلی.کاش میرفتم پیشش .شما ها چیکاررمیکنین با دلتنگی
اگه تاپیکام ناراحتتون میکنه ببخشید چون جز اینجا جایی برای درد و دل کردن ندارم🖤میشه شادی روح نامزد عزیزم فاتحه بخونید😔
از بعضی اتفاقا که بگذری ، دیگه نه چیزی قشنگه نه سخت! مثل مرگ یه عزیز … 🖤😞 دلتنگتم بابای مهربونم الهی دورت بگردم دارم میمیرم از غم نبودنت خدا به دلمون صبر بده خیلی سخته نبودت خیلیییی😭😭😭
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
سه تا عزیز از دست دادم اما واقعا هیچوقت ازین اداها که بیفتم رو قبر و جیغ بزنم نداشتم حس میکنم اینکارا بیشتر برا جلب توجهه وگرنه انقد تو شوکی که حتی اشکتم نمیاد،ولی خب میفتی رو زندگی و کار و درس و عادت میکنی،روند زندگی از همه چیز قویتره
در گریختن رستگاری نیست بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند 🌱📚💡
من ومهران عاشق نی نی م عاشق دوقلو بودنشون یدونه پسر یدونه دخترولی خدابهمون نمیده نمیدونم چرا بازم امید دارم که مامان میشم گاهیم نا امید🥺💔 دعام کنین که من و مهرانم صاحب دوقلو شیم اونی که دلمون میخواد🙂❤ عمه و خاله شدم حالا وقتشه مامان بشم..پروفم آرزومه🥲 💚السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) 💚
مامان بزرگم بود ( سه سال آخرش رو تو خونش زندگی کردم واسم مادری کرد کل اون ۱۷_۱۸ سال رو)۶۰
عزبرم مادر بزرگ بازم فرق میکنه با نزدیکترین و جوانترین کسی نمی تونه با مرگ بچش یا درجه کمتر رو تحمل کنه سخت تره مادر شوهر من پدرش مادرش خواهرش شوهرش فوت شدن تو همشون درصد در صد ناراحت بوده ولی تازگیا خواهر شوهرم فوت شده نمی تونه با اون کنار بیاد میگه هیج کدومشون تا این حد مرگ بچه ادمو نابود نمیکنه یا شوهرم یه بار گفت با مرگ پدرم تا این حد نسوختم که با این درد دارم میسوزم درجه نزدیک ها فرق دارن هر چه نزدیک تر جوان تر جانسوز تر
مادربزرگ رو منم عادت کردم همون ماه اول.فقط کسایی که داغ عزیز و نزدیکشون رو دیدن این تاپیکمو میفهمن و ...
مامانم ۳۸ سالش بود داداشم شیرخواره بود. در عرض ۲۰ روز مریض شد و مرد الان حدود سی سال میگذره بچه هام بزرگ شدن داداشم ازدواج کرده. روزی نیست به یاد مامانم نباشم همه چیز تو خیابون تو اداره تو عروسی تو عزا. بی مادریم رو مث پتک میکوبع تو سرم. روز مادر برا من عزای بزرگه همین الان دارم گریه میکنم
من هنوزم بعد از چند سال به شدت دلتنگ زن داداشم هستم ....دو سه سال اول که احساس میکردم از دلتنگی میخوام جون بدم تو تمام لحظات به یادش بودم گاهی وقتا احساس میکردم دنیا رو سرم آوار شده وقتی به نبودنش فکر میکردم