خسته شدم همش توقع داره شوهرم ور دلش باشه خونش روستاست وقتی از تهران میاد دوماه میمونه انقد از روز اول توگوش شوهرم خونه باید بمونید ادم باید درخدمت خاهرو مادرش باشه تا عاقبت به خیر بشه هرکی نره پیش مامانش مثل فلانی و فلانی بدبخت میشه براش مثل بردنه که ینی من زورم بیشتر همست پسرم بدون من میمیره همیشههه باید اینجا باشیم حتی تهرانم هستیم هی زنگمیزنه شوهرم بره اونجا خونش توروستا تمام کاراش به عهده شوهرم دیگ از وقتی پدرشوهرم فوت کرده بدترم شده ۵ ۶ماهه تماممم خرجا با شوهرم ما با حقوق ۱۳تومن و کلی قسط تازه قسطای پدرشوهرمم باید بدیم الان یه هفتست باز مادرشوهرم اومده اصلا نمیریم خونمون کلافم انگار زندانم اصلنم مامانش خوشش از من نمیاد زیرابمو پیش شوهرم میزنه تیکه میندازه خابم سروصدا میکنه بد جلو شوهرم مظلوم نمایی میکنه الان هنوز اول برجه موجودی ما شده ۵تومن برا مامانش موجودی گرفت ۴۰میلیون داشت تو یه کارتش یه کلمه نمیگه خب قسطشو خودم میدم خرید دارم بیا با کارت خودم بگیر خیرات ۵شنبه رو خودم میخرم اصلااا توقعشم بالااااا تازه که پدرشوهرم فوت کرده بود با من بحثش شد مادرشوهرم گفتم تواگه مادر خوبی بودی میذاشتی بچت زندگیشو کنه نه هی زنگبزنی بیاید بیاید تا میریم خونه خودمون به همه زنگبزنی اینا قهرن دعواشونه ازین کارا کنی گفت من اومدنتون سودی داره با این بدن الودم باید براشما بپزم ازین حرف فهمیدم خیلیم خوشش نمیاد بریم بیشتر جنبه تومردمیش دوست داره و اینکه به من ثابت کنه پسرممنو بیشتر تودوست داره منم خونش دست به هیچیییی نمیزنم مگ دخترش کار میکنه من بکنم بزور ادمو نگه میدارن کارم کنم دیگ خیلی خوششون میشه دلم میخاد بگه نیار زنتو نیاید ازین صدقه سری زندگی کردن خسته شدم که بخاد دوتا میوه خراب از میوه ها که شوهر خودم خریده بزاره جلوم بدونه چیا نمیخورم از قصد هموناروبپزه یه خواب راحت نپاشته باشم