با کلی عشق بعد از چندسال سختی و دوستی بهم رسیدیم عقدیم سه ساله عقدیم نامزدم متفره که عروسی کنیم رابطه که کلا تعطیل با این که عاشقش بودم الان وقتی پیششم شدیدا تپش قلب میگیرم احساس تنش دارم میگم کاش تموم شه برم خونه تنها شم اونم عین منه هیچ حرفی باهم نداریم حتی دیگه دست همم نمیگیریم انگار از هم فراری شدیم شدیم دوتا ادم غریبه که از هم متنفریم خودمم همیشه بیقرارم سردرد دارم تپش قلب دارم استرس دارم حس میکنم برام دعا گرفتن اما کسیو نمیشناسم کاری برام بکنه بگید چیکار کنم من
بله قطعا دعا وجود داره براتون
تایمی نیست ک با همسرتون تنها بشید؟؟؟
خانواده جایی برن شما برید پیشش و....
تنها ک شدید اینسری
یه لباس خیلییییی قشنگ بخر
میفهمی منظورمو قطعا
وقتی میخواستید بخوابید ببینه تنت
خودت گرم کن رابطه رو
یعنی چی ک دست همم نمیگیریم
وای من انتخاب همسرم بودم بصورت سنتی
چندین سال خاطرخاهم بود همه اقوام میدونستن
آمد خواستگاری با تمام ریش سفیدا
بعداز یه ماه گفت جدابشیم؟؟؟؟
من که انقد غرور داشتم گفتم آره
رفتیم پیش یه سید گفت خدابراش نسازه دعای سیاهی وجدایی ازتون کردن برام باطلش کرد
بخدا نامزدم شب پیام داد گفت سلام عشقم گفتم به من نگو عشقم تو برای من تموم شدی گفت من غلط بکنم یه عالمه شرمنده وغلط کردم گفت
دعا قطعا باعث سردی وجدایی زن و شوهر میشه
تجدید نظر کن حتما
هنوز ازدواج نکردید و اینه
وای به حال بعدا !!!
بعد ازدواج فک نکن معجزه میشه
گرفتاری ها ۲ برابر میشه
تازه الان تایم خوبتونه
پیش یه زوج درمانگر خیلی حرفه ایی و درست حسابی اول خودت برو
بعدم شوهرتو مجبور کن برید
رک بهش بگو بابت این مسائل دیگ توی رابطمون میخوام تجدید نظر کنم
قبل از عروسی و خرج انداختن رو دست بقیه بهتره جدا شیم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز