آقا من از این خوابا زیاد می بینم ولی این یه چیز خوب داشت
دیروز ما خوابیدیم از قضا از زمین و زمان صدا میومد
گوشی هامون زنگ خورد و.... منم بد خواب شدم😂
لحظه آخر خوابم یهو خیلی عمیق شد و خواب دیدم شبه و تو خونمون تنهام و چون من شهر دانشجوییم تنها زندگی میکنم فک کردم پس برای همین تنهام و خونه اصلی مون رو با اون یکی شهر ک دانشجوام اشتباه گرفتم قدرت تحلیل نداشتم😂
حالا چیزای اضافه خواب رو نمیگم.....
من داشتم میومدم سمت اتاق ک تاریک بود یهو دیدم مامان و خالم تو اتاق هستن😐😐 وای من یهو وحشت کردم و فهمیدم خوابه و بیدار نیستم و اصلا حس مزخرفی بهم دست داد می خواستم از ترس گریه کنم
خالم داشت میومد سمتم ک من یکی از دیوارای خونه رو بغل کردم چشمام رو بستم صلوات دادم یهو یه نیرویی منو از خواب بیرون کشوند یعنی قشنگ حس کردم انگار تیتراژ پایانی فیلم خونه تو چشمم رفت تو سیاهی.... و چشمام رو تخت باز کردم 🙂💔