2777
2789

شاید خیلی براتون عجیب باشه ولی کاملا واقعیه و سال هاست از بچگی فکرمو درگیر کرده اونقدرم تکرار میشه که دارم مطمعن میشم جلوی هرکسی خجالت زده میشم سوتی یا بهم بدی میکنه یا یه غریبه رو ملاقات میکنم چندین ماه بعدش فوت میشه چه جوون چه پیر ....

وقتی ۱۰ سالم بود مادربزرگم فلج بود میرفتم شبا پیشش میخوابیدم یه پسرعمو داشتم اونم یه شب اومد اونجا خوابید بعد به من می‌گفت آبجی کوچولو بیا بغلم بخواب و بغلم کرد من هیچی نمی‌فهمیدم ولی حس بدی بهش داشتم می‌دونم قصدش چی بوده ۳ سال پیش مریض شد فوت کرد.

شوهر عمم هم چندین سال پیش اتفاقی اومد خونمون من از اتاق بیرون اومدم لباس مناسب تنم نبود منو دید و از اون روز به بعد به بهانه های مختلف نزدیکم میشد و دست میداد بهم و روبوسی و فلان خیلی هم آدم مومنی بود همه رو اسمش قسم میخوردن ولی من ازش میترسیدم اونم ۶ سال پیش تصادف کرد فوت شد.

جلوی شوهر خواهرم یه حرف زشت از دهنم پرید به مامانم زدم که خیلی بد بود و شوهر خواهرم یک سال بعد سکته کرد مرد ۲۵ سالش بود .

زن داییم هم یک سال بود با داییم ازدواج کرده بود داشتم تلفنی با رفیقم شوخی زشت میکردم حرفامو شنید و اونم بعد چند ماه با قرص خودکشی کرد مرد.

یا مثلاً یه پسر غریبه رو که قبلا توی یه محل زندگی میکردیم رو بعد چندین سال دیدم گفتم اوه چقدر بزرگ شده بعد که رفتیم خونه ۲ ماه بعد خبر رسید پسره توی آبشار شیرجه زده دیگه بیرون نیومده ۲ هفته تمام دنبال جنازش زیر آب بودن توی یه روستای دور پیداش کردن جنازشو خبرش هم همه جا پخش شد اسمش صبحان بود شاید شنیده باشین. 

حالام یه ماه پیش رفتم توی لایو یه پسره یکم باهاش حرف زدم شوخی کردم و اینا یک هفته پیش همه رفیقاش عکسشو استوری کردن که فوت کرده بر اثر خودکشی با قرص😓

بچه ها خیلی ذهنم درگیره همش احساس میکنم مرگشون به من ربط داره نمی‌دونم چرا اینجوری میشه یه قضیه عجیبه برام

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خب عزیزم تمام ادمایی ک ما دور و برمون میبینیم بعد ی مدت فوت میکنن حالا یا دیر یا زود نمیشه که گفت تقصیر شما بوده که

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
خب عزیزم تمام ادمایی ک ما دور و برمون میبینیم بعد ی مدت فوت میکنن حالا یا دیر یا زود نمیشه که گفت تق ...

وای ممنون عزیزم یکم آروم شدم

آخه خیلی عجیبه برامم طرف سالم سالمه تا من یه بار میبینمش یا یه حس بدی پیدا میکنم فوت میکنه

خیلی کسای دیگه هم توی فامیل اینجوری شدن وقتی دیدمشون یا یه بار بهشون فکر کردم

من جووونم ب من فکر نکنی تو رو خدا


📛 هر احمقی میتونه بهت بگه دوستت داره ولی آدمهای محدودی میتونن بهت ثابت کنن که دوســتت دارن...👉
دلم میخواد استارتر رو اذیت کنم تا توی کارما قرار بگیرم و بمیرم

نه خدا نکنه

اتفاقا کسایی که خیلی بهم بدی کردن نفرین میکنم و می‌خوام بمیرن هیچیشون نمیشه

ولی کسی که اصلا انتظار مرگشو ندارم یکدفعه خبرش میرسه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792