ماخانواده هامون یه دوست مشترک داشتن که تو عروسی دختر این دوستمون همسرم من و میبینه و از من خوشش میاد یک ماه کلا پیگیر من بود به کسیم چیزی نگفت میدی کجا میرم با کیا میرم تو اینستا بل پیج فیک بهم درخواست رابطه میداد که ببینه جواب میدم یا نه بعد که از من مطمئن شد به خانوادش گفت من اون موقع ۱۶ سالم بود خانوادش مخالفت کردن گفتم نه بچست و اینا ولی مامانش به دوستمون گفته بود .اونام به شوهرم گفتن این بچس هنوز پدرش شوهرش نمیده تو صبر کن یخورده بزرگتر بشه