الان کنارم دراز کشیده ک بخوابونمش همش حرف میزنه از صب دیونه کرده بخدا ..الانم هی میگه مامان عاشقتم شب بخیر ..باز میگه دوباره الانم کنارم بغلم چسبیده چشماش اندازه گردو بازه داره نگام میکنه تو تاریکی ...همش لباس مجلسی میپوشه تو خونه ۲۴ ساعت تنشه مدل مدل عوض میکنه..از اونور مشقای پسرم .. ازش هدیه های آسمان پرسیدم ازش میپرسم اسم پدره حضرت فاطمه؟؟؟ میگه حضرت علی..فردا امتحان داره ..و شوهرم ک همیشه فکر میکنه من کارم خیلی راحته و مفت میخورم میخوابم و هیچوقت قدردان من نیست 😪و الانم پریودم و افسردگی گرفتم و از خانواده ام دورم شهر غریب زندگی میکنم ..و شوهرم که روز زن هیچ تبریکی نگفت ..گاهی میگم خدا منو ببر پیشه بابام ک فوت شده ولی باز میگم نه باید بالاسره بچه هام باشم ..و استوری های زنه خاستگاری قبلیم رو نگاه میکنم ک شوهرش واسش هدیه خریده و من میگم اگه باهاش ازدواج میکردم الان خوشبخت بودم 🥲