موقعی ک پسرم به دنیا اومد اومد ی شب پیشم وایستاد بعد تا دو سه روز هم میومد بهم سر میزد، الان عمل کرده کلیش سنگ داشت، پریشب خونه مادرشوهرم بودن واسه شب یلدا، بعد من با مادرشوهرم قهرم و طبقه بالاشون میشینیم ما نرفتیم خونشون، موقع خدافظی خواهرشوهرم شوهرمو صدا زد که بیا میخام برم بیمارستان خدافظی اینا بعد من دیدم فقط داداششو صدا زد حقیقتا میخاستم برم ولی نرفتم مادر شوهرم به شوهرم گفته زنت نیومد خداحافظی کنه ازش و کلی چرت و پرت پشت سرم گفته بعد دیروز عمل کرده دیشب میخاستم برم بیمارستان پیشش بمونم که گفت زن عموش رفته جاش حالا امروز زنگ زدم ک اگ مرخص نمیشه من امشب برم گوشی و داد به زن عموش ک نه خواهرشوهرش میاد وایمیسته فردا هم مرخص میشه خلاصه هر چی اسرار ک میخام بیام قیافه گرفتن حالا من موندم اگ بیاد خونه مادرشوهرم من چیکار کنم، بدجور هم با مادرشوهرم دعوایی هستیم منو فحش خاهرمادر داد نمیخام حتی ببینمش حالا اگ خودش هم بره پیش دخترش دیگه بدتر الان موندم چیکار کنم😐😐باز میترسم بگن نیومد دیدنش و فلان چیکار کنم بنظرتون
تا کی تا چندساااال میتونین به این سبک زندگی ادامه بدین؟!
قهر بامادرشوهری که تو یه ساختمون هستین چقد بچگانه و دور از تصور منه
کاااااااار به مقصرش ندارمولی این دعوا باید تموم شه تا هر مناسبت و دلخوشی براتون داستان نشه
من که اهل عشق و عاشقی نبودم اما تو از کنارم رد شدی و جانم به دکمه پیراهنت گیر کرد.... خیلی طول نکشید تا بفهمم که چقد بی انتها دوستت دارم از موی سر تا ناخن پایت را، رویت را،بویت را، صورتت ،سیرتت، رفتارت ،گفتارت، حرکاتت،اطوارت،سخنت،سکوتت،نگاهت، خنده ات،شرمت،جسارتت،مهرت همه و همه رو دوست دارم اصلا نخواستنی در وجود تو نیست ❤️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزمخواهرشوهرت صدا زده داداششو بیا خداحافظی عمل دارمیعنی باید تک تک صدا بزنه !!!!!خوب شمام شنیدی ت ...
بله کاملا درسته.
وهم اینکه عزیزم شما ملاقات رو باید می رفتید.اینکه چون قرار بوده شب برید پیشش ملاقات نرفتید اشتباهه.انتظار داشتن حتما عیادت رو برین.شاید بابت همین هم ناراحت شدن وگفتند هم نمی خواد که برید.
اصلا مامانش با من حرف نمیزنه کلی بد و بیراه بهم میگه
کاش میرفتی خداحافظی میکردی این حرف چیه که برادرشو صدا کرد من نرفتم حتما باید دوتاتون رو صدا بزنه خب شما زن و شوهرید یکی هستید
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
من بودم می رفتم خداحافظی میکردم و حداقل به رسم ادب و احترام و جبران کارش حتما عیادتش می رفتم !
ته قلبم انگار یه استخر غمه.ماههاست کسی استفادهش نکرده،آبش راکده،روش پر از برگه، شمشادای دورش زرد شدن،گلدونای اطرافش خشک شدن،آبش کم کم داره بو میگیره.نفس عمیق که میکشم یه موج کوچیک روی سطح آب پدیدار میشه ولی انگار نه انگار.خورشید داره غروب میکنه،کلاغها سر صنوبرها دارن گریه میکنن🍂🖤
نه اخه ظهرش یه چرت و پرتی راجب من گفته بود شوهرم اومد بهم گفت من عصبی شدم اون لحظه ولی خب بعدش پشیمو ...
برا خاطر خودت میگم
زیاد بزرگ نکن ادما رو
به اندازه شون باهاشون رفتار کن
به اندازه ی جنبه شون
شوهرتم مشخصه ادم کاملا عاقلی،نی
خیلی،مونده بفهمه اشتباهه هست کارش
خواهرش مادرش،اصلا شیطان رجیم
چیکار داره خبر میاره میبره
مطمئن باش از توام به اونا میگه
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰