چهار سال پیش برای مراسم عروسی پسرعموم مامانم گفت بریم شانزه لیزه منکه کلا لباسای اونجا رو خوشم نمیاد اما مامانم چون از جوونیش اونجا میرفته خرید کلا اونجا رو دوست داره
وای تمام لباسها پر سنگدوزی و شلوغ همه لباسها هم از چهار تومن به بالا بود یعنی منو و خواهرم آنقدر به لباسها خندیدیم میگفتم این پیرهنها شبیه لوستر هستن
خلاصه رفتیم عروسی دیدیم نصف خانمهای فامیل همون لباسها رو پوشیدن