خونه من با مادرشوهرم اینا۲ساعت فاصله داره
همسرمم سرکاره کلا و نزدیک خونه مادرشوهرم هزینه رفت و برگشت به خونه زیاد میشه
ما هر دوماه یکبار میریم خونشون اینسری گفتن بریم خونه خواهرشوهر بزرگم دیدنش
همسرم گفت هزینه زیاد میشه تا شب خونه ابجیم بمون بعد برو خونه مامانم بخواب فردا بریم خونه ابجی بزرگه بعد بریم خونه
منم گفتم باشه بعد دیدم خواهرشوهرم عصر گفت ما داریم میریم مهمونی منم گفتم میرم خونه مامان گفتن مامان رفته یه جا کار مهم پیش اومده و کلید هم نداشتیم
بعد گفتم من خونه میمونم شما برید و برگردید دیدم اعتنا نکرد منم گفتم شاید خوشش نمیاد
بعد گفت بیا بریم منم به شوهرم زنگ زدم گفتم اسنپ بگیر برم خونه گفت پول ندارم بعد تو راه که برن خونه فامیلشون چند بار متلک و گفتن مهمون خودش اضاف و یکی دیگم میبریم و..
تو خونه هم دختراش با هم میخواستن برقصن دستای همو گرفته بودن گفتم میخواین تانگو برقصین با لحن بد و بلند گفت این تانگووووعه دختراش همسن من اند بعدش بازی میکردیم روی کاغذ من کاغذم زود تموم شد همش مسخرم میکردن دختراش
الان دوماه رد شده باز فردا میخوایم بریم و من نمدونم چطور جواب بدم و ...