خانوادش خیلی گیر بودن.از این مذهبی هایی که ادعا داشتن دخترشون افتاب مهتاب ندیدس و خیلی پاکه.فک میکردن من دخترشون رو توی محل کارش دیدم خبر نداشتن که .....
دختره همیسه میگفت که نباید خانوادش از رابطه ما خبر دار بشن و.....
خلاصه پتشو ریختم رو آب.دختره مثل خیار با اولین مخالفت خانوادش منو فروخت.من بخاطره اینکه یه بار قبلا عقد کرده بود جلو همه ی خانوادم وایستاده بودم.ولی چیزو که منو داغونم کرد ابن بود که تو چشام نگاه میکرد میگفت عاشقتم و .....
این نقطه چینا سانسورایه که مجبورم نگم