با لحن عصبی و خشن گفت: چه غلطی تا الان میکردی؟
دستام میلرزید، چشام پر از اشک شده بود با صدایی لرزون گفتم: جایی نبودم بخدا با....
نذاشت حرفمو کامل بزنم نیشخندی زد و ادامه داد: راستشو بگی چرا نکنم؟!
- آبتین من... با آبجیم رفتم چندتا خرید انجام بدم. میتونی زنگ بزنی آژانس بپرسی....
صداشو بالا برد و فریاد کشید: هه با خودت چی فکر کردی؟ من بچم؟ تا کی میخوای هر***زه بمونی؟
اشکام همیمجوری سرازیر شده بود پهنای صورتم خیس خیس بود و میلرزیدم از ترس!
گفتم: من زنم آبتین چی میگی؟ من نارام! میفهمی منو از خانواده با ابرو با اصالتی گرفتی چطور میتونی؟
نزدیکم شد عصبی نفس کشید و با نیشخند گفت: تو؟ تو هر***زه ای بیش نیستی!
عقب تر رفتم تا جایی ک کمرم به دیوار چس**بید.
سرش کنار سرم گذاشت و نالید: من خیلی بی غیرتم
میخواستم دستش رو بگیرم و بگم ما میتونسم باز شروع کنیم...
اما...
دستمو از مچ گرف و هر ثانیه بیشر فشار میداد، تا حدی ک فکر میکردم الان دستم قطع میشه!
اه...یی بلند از دهنم بیرون اومد که حاصل درد
بی اندازه ای بود
اونیکی دستشو روی دهنم گذاشت و گفت: صدات خیلی قشنگه؟ حالیته؟ نمیخوام بشنومت؟ ازت متنفرم؟
انرژی برام نمونده بود و لب زدم: آبتین دستم...
دستمو محکم تر فشار داد و به دیوار کوبید که صدای شکتن دستم اومد جیغ دردناکی کشیدمو...