امروز جلو در خونه خالم دیده همسایه هاشون مغازه دارن
۵ _۶نفر دور هم جمع شده بودند حرف میزدن یهو ی پسره بنده خدا اومدم در مغازه ش باز کنه
دیدم رفتن بغلش کردن گفتن درماشین باز کن بندازیمش تو ماشین ی لحظه ترسیدم 😐
قشنگ بغلش کردن
۵_۶نفری ریختن سرش یعنی
بعد دیدم یکیشون گف ک...ش چرا الان اومدی شروع کردن ب شوخی کردن مسخره بازی
واقعا ی لحظه ترسیدم بنده خدا رو ی جور بغل کردن😂😂