این خاله سمی من هر سال تولد میگرفت خونه ما انتظار داشت ازش 100تا عکس بگیرم بعدش ایراد بگیره
یه بارم شوهرش رو آورد چون شوهرش ژست بلد نبود و عکس ها مصنوعی شده بود
سرش داده میزد
بیچاره هیچی نمی گفت
هر سال هم طلای سنگین میخرید
فقط به خاطر اینکه چشم در بیاره
و استوری میکرد (آخرش گفتم خاله استوری میکنی میفهمن زیاد طلا داری میان ازت میدزد اند )
و هی وسطا میومد خونه مون از خرید هاش بهم میگفت
من واقعا عصابم خرد میشه
هر دفعه میومد باهاش خوش رفتاری میکردیم احترام و پذیرایی حتی یه بار شوهرش نبود آنقدر خوش رفتار کردیم سه روز موند خونمون
اون وقت من میخاستم بهم سر بزنم میگفت مهمونم
مریضم و فلان
یه بار که رفته بودم خونش بعد اینکه پذیرایی کرد کلا خوابیده بود زمین گوشی دستش میگفت سرم درد میکنه 😑 😑 😑
یه بارم اومده بود گلی وسیله کوه نوردی آورده بود ازش عکس بگیرم در حالت خوابیده
گفتم منم عکس بگیرم باهاشون ؟
با یه حالت اکراه گفت که تو میخای چیکار ؟😑😐
منم به شوخی گفتم برو بابا که خانوم ناراحت شد 😂 خداروشکر که ناراحت شد 😂
الان بقیه شو میگم