اونقدر ابوالفضل و صدا زدمو اشک ریختم داشتم خفه میشدم یا اشک خوابیدم
خلاصه چهل روز رسید من هر روز که بیدار میشدم میدیدم زندم و نکردم ته دلم خالی میشد تپش قلب میگرفتم
اینگار منتظر بودم!
تقریبا ده روز گذشت من رفتم پیش دکترم، برام آزمایش نوشت اینبار یه جای دیگه رفتم اما معتبر تر از جای قبل
جواب ازمایشمو دوساعت بعدش دادن فرستادم واسه دکترم گفت دختر تو هیچیت نیست! گفتم مگه میشه گفت سالمی
نمیدونم چرا همونجا زدم زیر گریه
رفتم اون آزمایشگاه قبلی خلاصه کلی پیگیری کردم تا مال یه خانم ۵۵ ساله بوده
خیلی برام عجیب بود این اتفاق