مامانم یک عمر بین من و خواهرم تبعیض قائل میشد، با اینکه همیشه کاراشو من میکردم و آبجیم دست ب سیاه و سفید نمیزد ولی همیشه اون عزیزتر بود، الانم ک ازدواج کردیم باز بچه های آبجیم عزیزترن😔
پارسال ک آبجیم بجه دومشو حامله بود، هر وقت خونه مامانم میرفتیم، مامانم میرفت بازار براش انواع شیرینی های خوشمزه و آجیل میخرید، کلی برا بچش لباس خرید، پتو و گهواره و ..
اونوقت برا بچه دوم من انگار ن انگار، میرفتمخونشون اصلا نمیپرسید حالت خوبه مشکلی نداری یا ن،با اینکه وضع مالیمون خوب نبود خودم ب بدبختی پول جور کردم لباس خریدم برا بچم😞
این چیزا رو ک یادم میاد خیلی دلم میگیره، هرچی میخام خودمو بیخیال بگیرم نمیتونم واقعا