2777
2789

سلام دوستان خدا شاهده الان با یه چشم باز ی بساه تایپ میکنم انق د که ترسیدم و هنوط خواب آلو هستم.شوهرم بیدار نشد خواستم اینجا تعریف کنم

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

خواب دیدم همخ چی تموم شد.همه چی.عیییین معجزه نوح بود. ولی با فرق اینکه. تبریز بود و همین دوران.وایسین دازم مینوسسم

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خواب دیدم همه چی آروم بود‌ یه لحظه انگار همه چی عوض شد. اقلیم. بعد دو تا پرنده خیلی بزرگ تو آسمون دیدم

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

یکیش یه لک لک بود ولی یکی دیگهشون فرق داشت جثه خ بزرگ خیلییی و تو آسمون پروزا میکرد. دیدم پشت سرشون ی عالمه پرنده دارن پرواز میکتن

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

بعد من انگار فهمیدم مث همیشه نیس. و علامت خوبی نیس. بعد رفتم شهر دیدم همه دارن فرار میکنن‌ تو یک آن یه عاااالمه و از هر طرف آب داشت وارد شهر میشد. از طدف دیگه بارون شروع کرد

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

من میدوودم و میخواستم به بالاترین نقطه برم. رفتم با خواهرم بالای یه ساختمون نیمه ساخت و از میلگرد هاش بالا رفتیم‌. بعد زلزله شروع شد‌ زلزله معمولی نه. خیلییییی بزرگ. خیلی

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

نگران پدر و مادرم بودم نتونستم بهشون برسم. تمام خونوادم جاهای مختلف شهر پخش بودیم. دیگه هیییچی مثل سابق نشد‌. شهر  رو آب گرفت‌. خواهرم ازونجا افتاد و بیهوش شد در جا. و من که دووویدم سمتش ببینم چی شده. دیدم انگار ضربه مغذی شده‌

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

خیلی جزئیتات داشت ولی نمیتونم بگم. یعنی زیاد مهم نیس. فقط هئییچ وقت همچین خوابی ندیده بودم. بااینکه همه میبینم خوابهای متفاوت.

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟

خیلی واقعی بود‌.دیدم این زرق و برقای شهر‌ حتی اختلافات خانوادگی هییییچ ارزشی دیگه ندارن. و وقتی داشتم فرار میکردم به سمت آمارتمانی که پدر و مادرم اونجا بودن و میخواستم نجاتشون بدم. همش حرفای خدا میومد جلو چشم که من که گفتم به این دنیا دل نبندین

دلتنگ دورانی هستم که به یاد نمی آورم کجا بود؟ کی بود؟ چطور بود؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز