دو شب پیش ناراحتش کردم
حالش خیلی بد شد و کل شب رفته بود ی جایی تنهایی توی سرما وقتی برگشته بود چشماش قرمز و رنگش کبود بود…
تا این حد عصبی ناراحت بود ازم
دیشب هم اومد خونه جا جدا انداخت منم ب روی خودم نیاوردم
دیدم همچنان عصبی
بیدار شد بره سرکار دیدم یه ساک برداشته(لباس و اینا هم ریخته توی ساک که بره توی دلم گفتم اگه رفت ماموریت مطمنممم دعوامون برا اولین بار کش دار میشه🥹
خیلی ناراحتم خیلی
قرص جدید معده گرفتم بهم نساخت بدنم بی حس دهنم تلخ تلخ
منم از شرایط استفاده کردم اخ ناله کردم گفتم حالم بده
اومد ماساژم داد و اسممو صدا کرد🥲🥲هیچ وقت اسمم نمیگفت صدام میکرد گلم یا عزیزم امشب اسممو گفت😭
یکم بهش اب داد و خوراکی
بعد رفت😭با اینکه حالم خوب نشده😭قبلا میدونست خوب نیستم میگفت گور بابای کار هیچی مهم تر تو نیست😭اما امشب رفت ساکشو هم برده بود
کاش جلوی زبونمو میگرفتم